کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی رحیمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : غزل    

به پـایـان نـبـوّت آخـرین از راه می‌آیـد            بـر آغـاز امـامـت اولـین از راه می‌آیـد

به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که            به شوکت آسمان را کرده زین از راه می‌آید


جهان مانند انگشتی شد و مکه رکاب آن            برای این رکاب امشب نگین از راه می‌آید

نبودش باعث بود جهان بوده ست پس تازه            دلیل خـلقـت این سرزمین از راه می‌آید

نه اینکه دین بیاید تا که پیغمبر شود تکمیل            که امشب بی‌گمان منجی دین از راه می‌آید

صفت تاقبل ازاین آقا فقط تا حد برتر بود            برای خوب‌ترها هم ترین از راه می‌آید

بگو هرهفته را ازبعد امشب هفتۀ رحمت            چنانکه رحـمة لـلعـالـمـین از راه می‌آید

شب میلاد و ذکر یاعلی دل هم نمی‌داند            محـمـد یا امیـرالمومـنـین از راه می‌آیـد

دل خود را به دستش می‌سپاریم و یقین داریم            امـان داریم فـردا تا امـین از راه می‌آید

: امتیاز

آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز عمق حنجره بر بام شب اذان می‌گفت            حـدیث درد زمین را به آسـمان می‌گفت

صدا چه پاک به شب می‌چکید و روشن بود            که از حکومت خورشید در جهان می‌گفت


شـبـانـه‌های شـکـست شب و سـیاهی را            هـلال مـاه به گـوش جهـانـیـان می‌گـفت

رسـیـده بـود به مـعـراج آفـتـاب، غـبـار            اگر به جای زمان، صاحب‌الزمان می‌گفت

به سفـره‌ای که در آن انتـظار را چـیدند            نـگـاه‌های گـرسـنه ز میـهـمان می‌گـفـت

نـبـودی و دلِ مـا بـی‌نـگـاه مـعـصومـت            کـبوتـرانه شب و روز، الامـان می‌گفت

: امتیاز

آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : زکریا اخلاقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند            و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند

اشـارات زلالـی از طلـوع تـازهٔ نرگـس            پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند


زمین در جستجو، هر چند بی‌تابانه می‌چرخد            ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند

جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش            کـنار خـیـمهٔ سبـز ملاقـاتی که می‌گویند

کـنار جـمعهٔ موعـود، گل‌های ظهـور او            یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند

کـنون از دشـت‌های روشن امّـید می‌آیـد            صدای آخـرین بند مناجاتی که می‌گویند

و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد            سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که می‌گویند

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حمید رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

شب‌های سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد            خورشید این غربت‌سرا بی‌همزبان شد

ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم            بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد


اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت            رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد

از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد            خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد

وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد            مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد

شد روضه‌خوان و حزن بی‌حد در نوا داشت
هر قطرۀ اشکش هزاران روضه‌ها داشت

در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود            یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود

یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد            زهری که در جان رفته در حال اثر بود

بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد            ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود
وای از دل آقا که او صاحب عزا بود

صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست            در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست

بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت            اما کسی در این مصیبت زار او نیست

مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه            دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست

روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

بی‌شـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت            پای دری که سوخت و مسمار او نیست

قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
جـا دارد از این داغ ها عـالـم بـمـیـرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلـذی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

روضه گـرفـتـه در کـنار هزیزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـموده‌ایم            در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســوده‌ایــم
سربه روی خاک پای آل زهرا سوده‌ایم            از هـمان بـدو تـولـد سـامـرایی بـوده‌ایـم


گرچه حق این سینه‌ها را کربلایی آفرید
سـائـلان کــربـلا را سـامــرایـی آفــریـد

در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن            کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن
بـال پـرواز قـنـوتـم یا کـریـم و یا حـسن            سائلی از هرکسی باشد حـرام الا حـسن
مـجــتـبـای دوم ایـن خـانــواده الـدخـیـل
کار این سائل به لطف تو فـتاده الدخـیل

بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو            یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو
هرکه را اقـبال باشـد تا بـبـیـنـد روی تو            می‌کشد هو یاعلی هویا علی در کوی تو

دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن

می‌رسد از خاک راهت معجزات نو به نو            آسـمان از رد پـایت می‌کـنـد اخـتـر درو
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو            عاقـبت قـسمت نشد تا که بگردد دور تو

می‌رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان

مدح تو با واژه‌ها غیر از خیالی خام نیست            هرچه می‌ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
            هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست

شأن هرکس می‌شود پـیدا زحـال والدین
مـادرت انـسـیة‌الـحـورا پـدر مرد حـنـین

ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل            چشم‌هایت را گـشودی آفـریده شد غـزل
زلـفهایت را شب یلـدا شده ضرب المثل            سجده بر محراب ابروی حسن خیرالعمل

هر دو عالم را بگردی گر پی می‌پروری
نیـست مثـل بـاده انگـورهـای عـسگـری

از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو            حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو            در قـیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو

باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کـج این بـارآمد از صـراط مستـقـیم

مژه‌هایت صف کشیده تا کند غـارتگری            تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری
با اشارات نظـر داری تو فـتح خـیـبـری            حیدری تو حیدری تو حـیدری تو حیدری

چـشم‌هایت را بهـشت جـاودانی گـفته‌اند
زلف‌هایت را مسـیر زندگـانی گـفـته‌انـد

دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد            زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد
حد جودت تا عیان شد بی‌کرانها کشف شد            تا که بشناسم شما را هفت خوانها کشف شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قـدر تو مجهـول مـانـده ای امـام سـامرا

السلام ای صاحب صحن سرای بی‌کسی            آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـی‌کـسـی
آن در دیـوارهـا گـشـتـه بـنـای بی‌کـسی            می‌رسد از خشت خشت آن صدای بی‌کسی
ای فدای تو و آن صحـن سرای خلـوتت
جای دارد جـان دهـم آقـا برای غـربـتت

چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین            آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
سامـرایت پایـتخـت عـاشـقی در عالـمین            تا حسن آید پس از او می‌رسد نام حسین

بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخـر سر با حـسینت می‌رسـد روز قـیام

دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای            مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
پیکرت می‌سوزد از تب بین بستر وای وای            ازعطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است

از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت            کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت
بر روی دامن گرفته این دم آخـر سرت            نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
نوش جان آبی بنـوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لبهای حسین

گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند            از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند            جان بده آرام در آغـوش او دیگـر بخـند
مثل آن شش‌ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و میزد بال و پر

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسین مؤدب نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

طلوعت روشنی بخشیده هر آئینه ایمان را            نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قـرآن را

دم عیسایی‌ات کفر شیاطین را در آورده            که سلمان می‌کند لبخند تو هر نامسلمان را


قنوتت عطر حُسن یوسف آورده‌ست و آغوشت            اسیر مهر تو کرده‌ست زندانبان و زندان را

ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان!            سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را

تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت            فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را

حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب می‌داند            به جام زهر می‌خواهد بگیرد از تو میدان را

کبوترهای صحنت می‌شویم ابن الرضا هر شب            پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : قاسم اردکانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هــوای بــام تـو داریـم مـا هــوایـی‌هـا            خوشا به حال شب و روز سامرایی‌ها

چه نعمتی‌ست سر سفره‌ات نمک خوردن            چه افـتخـار بـزرگی‌ست این گـدایی‌ها


خـداسـت بـانی ایـن اعــتـقـاد نـورانـی            خـداسـت بـانـی این جـور آشـنـایـی‌هـا

تو کربلای اسیری و روضه می‌خوانند            بـه یـاد غـربت تـلـخ تـو کـربـلایـی‌هـا

دوباره حسرت دیدار در دل کعـبه‌ست            چقدر کعبه دلش خون شد از جدایی‌ها

به یـاد حـضرت فـرزنـدتـان هر آدیـنه            چه حس و حال قشنگی‌ست هم‌صدایی‌ها

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

عـاشـق و مـبـتلای عسکری‌ام            نوکـر و جـانـفـدای عسکری‌ام

در هـوایش نـفـس نـفـس زده‌ام            از ازل در هـوای عـسکـری‌ام


من کی‌ام؟ خـاکِ پای فرزندش            همچـنین خاکِ پای عسکری‌ام

نام او همچو مجتبی، حسن است            مـستِ نـامِ رسـای عـسـکری‌ام

با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم            که مـطـیـع خـدای عـسکری‌ام

صوت قرآن او زِ بس زیباست            بـی‌قـرارِ صـدای عـسـکـری‌ام

عـده‌ای یا حـسن حـسن گـفـتـند            مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـری‌ام

بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم            حـال تـحـت لـوای عـسکری‌ام

خواب و رؤیای هـر شبم باشد            زائـرِ سـامــرای عــسـکـری‌ام

پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا            شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکری‌ام

شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم            آشـنــای عــزای عـسـکــری‌ام

شـامـل هـر دعــای مــهــدی‌ام            تا که گـریان برای عسکـری‌ام

هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ            غـربت و نـاله‌های عـسکری‌ام

بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی
کـه سـر آسـیـمـه آمـده مـهــدی

بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است            مهدی او حزین و گریان است

می‌چکـد از دو چـشم او باران            وایِ من، این چه وقت باران است

روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا            عسکری را چو عید قربان است

حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه            زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است

جگرش سوخت چون عموش حسن            ارث او سوزش دل و جان است

دل او ســوخـت از غــم مـادر            چون حسن مادریِ دوران است

جان او بر لب آمد از غـم یاس            یاس پرپر که بر لبش جان است

با لـب تـشـنه الـوداع می‌گـفـت            این چه رسم وداع یاران است

طـفـل او سـاقـی‌اش شـده حـالا            لیک دست و تنش چه لرزان است

ایـن دم آخـری نـفـس نـفس‌اش            نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است

مهدی‌اش روضه خوان و او گریان            بر شَهی که قتیل العریان است

گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود
قطعه قـطعه میانِ صحـرا بود

سـرِ شَـه را به نـیـزه‌ها زده‌انـد            تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زده‌انـد

اول او را بـه گــودی آوردنــد            دوم او را به هـر کـجـا زده‌اند

مثـل زهـرا که بی‌هـوا زدنَـش            پـسـرش را چه بی‌هـوا زده‌انـد

پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او            عــده‌ای زخــمِ نــاروا زده‌انــد

عـده‌ای نـیـزه، عـده‌ای شمشیر            پیـرِمـردان که با عـصا زده‌اند

عده‌ای هم که سنگ بَر رویَش            نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زده‌انــد

عـده‌ای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب            بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زده‌انـد

قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش            بــدنَـش را جــدا جــدا زده‌انــد

هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال            اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زده‌اند

بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است            شعـله بر خـیـمه از جفا زده‌اند

وحـشـیانه به خـیـمـه‌ها رفـتـند            تــازیــانــه بـه اولــیــا زده‌انــد

چشم عـباس را که دیـدنـد دور            سیلی بر زینـبـش چرا زده‌اند؟

زینب و طعنه و جسارت وای
ناموسِ حـیـدر و اسـارت وای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلوگیری از کج تابی معنای شعر در شکوه به درگاه الهی بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌چکـد از دو چـشم او باران            ای خدا، این چه وقت باران است

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود            سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود

مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان می‌لرزید            چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود


خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر            وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود

وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد            پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین            بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود

نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار            بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود

آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا            که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در روایت شیخ صدوق ( کمال الدین ص ۴۳۷، بحار الأنوار ج۵۰ ص ۳۳۱ ) فقط اشاره به لرزیدن دست امام شده است؛ و موضوع نتوانستن و آب خوردن توسط فرزندش در روایات نیامده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـواست تا آب بنـوشد نـتـوانست نـشد            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا امام سجاد بودند اما نتوانستند در آن لحظه با شرایط موجود به بالین سیدالشهدا بروند.

نه پسر داشت که آبی برسـاند به لـبش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

مدح امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست            خواب چیزی غیر مُردن در دل مرداب نیست

خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید            دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست


عرش گاهی زیر پای ماست اما غافـلیم            هیچ اوجی کهکشانی‌تر از این سرداب نیست

«در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»            قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست

من نـمـازم را پی تـکـبـیـرة الاحـرام تو            خوانده‌ام، برجا نماز چشمه و سهراب نیست

تا که با من بـشـنود صـوت اذان بـاد را            از سر گلدسته‌ای که جز صدای آب نیست

حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن            او مگر آئیـنۀ خورشید عالم تاب نیست؟

در غزل عطر امام عسکری پیچیده است            در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست

«بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود»            عشق صادق در وجود جعفر کذّاب نیست

بندۀ پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است            کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد            در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد

زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت            پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد


دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره            شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد

تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند            قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد

سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی            نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد

در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده            لشکـر به جان پـیکـری بی‌جان بیفـتد

شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است            اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد

می‌خواند با خود روضه موسی‌بن جعفر            تا خـنـده از لب‌های زنـدانـبان بیـفـتـد

شخصی به غارت بُرد عبای پاره‌اش را            تا قـیـمت سـوغـاتی‌اش ارزان بیـفـتـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ متأسفانه این بیت و بیت قبل از آن به گونه ای است که انگار باید امام عسکری هم همچون جدش سدالشهدا شهید می شد و .... شایسته است در سرودن و خواندن اشعار حرمت اهل بیت بیش از این رعایت شود.

اصلاً نخورده بر قـفایش خنجری کُند            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد ضمن اینکه مصرع اول نیز دارای ایراد محتوایی است و به  نوعی بیشتر ذمّ اهل بیت است.

اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می‌کرد            انگـشـترش در دست سـاربـان بیـفـتد

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو            به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو

همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست            تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو


هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند            هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو

نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف            به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو

چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر            چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»            در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان

حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم            «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»


دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد            جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان

باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه            همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان

تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی            راه نجـات من باش امشب بـبار باران!

رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا            وقتی که کوچ کردم از کوچه‌های تهران

عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد            با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران

از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد»            دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان

قاری «بقـیه‌الله خیر لکم…» که سر داد            یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــه‌هـای قـــرآن

یابن الحسن کجایی؟ سر می‌دهند با هم            لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران

کی می‌شود به شوق دیدار روی ماهت            با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان

از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت            همواره می‌فروشد دین را به قیمت نان

گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر            «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود
سکـوت آفرینـش با قـیام حـشر توأم بود            سراسر مسلمین را قامت از بار الم خم بود


خلایق با دلی بشکسته می‌گـفـتند پیوسته
محمد در سرای جاودانی رخت بر بسته
در آن روزی که خون جاری ز چشم هر مسلمان بود            گلوی آفرینش پاره از فریاد و افغان بود
سپهر نیلگون را در درون سینه طوفان بود            علی مشغول غسل آن سفیر پاک یزدان بود
به نقش دوستی دشمن سرکین آفریدن داشت
ز جسم زنده قرآن هوای خون مکیدن داشت
سقـیفه مرکز شورای افرادی ستمگر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود
جنایت، حق کشی غارت ستم، در حق حیدر بود            نه بلکه جنگ با قرآن و اسلام و پیمبر بود
در آنجا با حضور چند تن اوباش شورا شد
جنایاتی که در او تا قیامت رفته امضاء شد
اگر برپا نمی‌گردید این شورای ننگ آور            نمی‌گردید ره گم کرده‌ای اسلام را رهبر
نمی‌شد غصب حق ابن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر
یزید و ظلم هایش بود محصول همین شورا
که خون‌ها ریخت از آزادگان لعنت بر این شورا
چه شورایی که باب فتنه از آغاز آن وا شد            چه شورایی که با آن قامت عدل و شرف، تا شد
چه شورایی که با آن رخنه در اسلام پیدا شد            چه شورایی که استحکام آن با خون زهرا شد
نفاق و فتنه و آشوب و طغیان بود این شورا
ستم در حقّ اهل بیت و قرآن بود این شورا
دو روز اسلام را رخت غم و اندوه شد در بر            یکی در روز شورا و یکی در مرگ پیغمبر
به مرگ مصطفی شد عالم اسلام بی‌رهبر            به شورا گشت کوته دست خلق از دامن حیدر
کسی که قائل قـول سـلـونی بود تـنهـا شد
خسی که از اقیلونی سخن می‌گفت، مولا شد
سیه ماری که عمری لانه در آغوش قرآن داشت            به قصد پیکر دین در دهان پر زهر دندان داشت
به باطن کفر و در ظاهر هزاران رنگ ایمان داشت            صمد گوی و صنم‌ها در درون سینه پنهان داشت
پس از مرگ نبی اسلام را پنداشت بی‌رهبر
به مسجد آمد و زد حلقه در محراب پیغمبر
شده چوپان مردم گرگ خون آشام از یکسو            گشوده چنگ بر نابودی اسلام از یکسو
مسلـمانان بسان مـردگان آرام از یکـسو            امیرالمـؤمنین تـنها در آن ایّـام از یکسو
به چشم نازنینش بود از رنج و الم خاری
نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری
همه این رنج‌ها محصول آن شورای ننگین بود            که اصلش جنگ با قرآن و نامش یاری دین بود
علی را جاری از چشم خدا بین اشک خونین بود            عدو مست خلافت بود و کامش سخت شیرین بود
چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پا زد
شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد
هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرشک بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود
که در موج فضا آتش بلند از بیت زهرا بود            امیرمؤمنان هم در سکوت خلق تنها بود
کجا یک تن تواند غصب کردن حق مولا را
سکوت خلق و همراهیّ دشمن، کُشت زهرا را
برون شد ز آستین حق کشی‌ها دست بیدادی            شرر افروخت در بیت ولایت سست بنیادی
که سرزد شعله‌اش از قلب هر انسان آزادی            تو گویی در درون شعله‌هایش بود فریادی
که آن فریاد از عمق دل دخت پیمبر بود
ولی افسوس گوش امّت از بشنیدنش کر بود
هنوز آن آتش سوزنده در دلها شرر دارد            هنوز از دیده جاری شیعه خوناب جگر دارد
به هر صبح و مسا، فریاد و اشک بیشتر دارد            مگر روزی که فرزندش نقاب از چهره بردارد
نماید محو خورشید فلک رخسار دلجو را
بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را
امام منـتظـر ای مهـدی موعـود ادرکنی            ولی‌الله اعـظـم حـجّـت مـعـبـود ادرکـنی
فروزان روی حق را شاهد و مشهود ادرکنی            الا ای کعـبه دل قـبـلـۀ مـقـصود ادرکنی
مپوش از خلق ای پشت حقایق روی زیبا را
اجابت کن دعـای «میثم» افتاده از پا را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود

سقـیفه مرز شورای افرادی ستمگـر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود

نمی‌شد غصب حق بن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر

به چشم نازبیننش بود از رنج و الم خاری            نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری

چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پزد            شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد

هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرکش بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود

نماید همو خورشید فلک رخسار دلجو را            بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای دسـتـه گل وحی به گـلـزار مدینه            قـرآن حسین ابن عـلی بر روی سینه
بر عـمـۀ سـادات هـمـانـنـد و قـریـنه            دریـای کـمالی و وقـاری و سـکـیـنه


هم فرش‌نشین استی و هم عرش مقامی
همه عمّه و هم خواهر و هم دختِ امامی

سـر تـا قـدم آئـیـنـۀ پـا تـا سـرِ زهـرا            زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کـوثر زهرایی و هم دخـتر زهرا            با زینب کـبرا شده هـم سنگـر زهـرا

گردون شرف را ز ازل قـائمه‌ای تو
در شرم و حـیا فاطـمۀ فـاطـمه‌ای تو

هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت            هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت            از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت

ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن به تو مدیون

نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است            سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است            جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟

تو قلب حسین‌ استی و تو روح ربابی
در هُـرم عـطـش مـادر آئـیـنه و آبـی

پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد            هـنگـام سخنرانی ت حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علی‌اکبر به تو نازد            بر شانۀ بابا عـلی اصغـر به تو نازد

در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیـدم پـدرت زد بـه سرِ نیـزه تـبـسـم

دیدی پـدرت سر به کـف دست نهاده            چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفـتـن میدان ز حـرم کرده اراده            تـنهـا تـو ورا کـردی، از اسب پـیاده

پای فرسش را بـه کف دست گرفـتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی

ای فـاطـمـۀ فـاطـمـه، ‌ای کـوثـر بابا            هـمـسنگـر عـمـه بـه کـنـار سـر بـابا
الـحـق که تویی پاره‌ای از پیکـر بابا            وز حـنـجـر بـبـریـده پــیـام آور بـابـا

تـنهـا نه هـمـین در دل آرام حـسیـنی
تـا روز جـزا حـامـل پیـغـام حـسیـنی

تو یک گل نیلـوفری از گـلشن زهرا            دامـان تو عکس گـلی از دامن زهرا
زیـبـد به تن پاک تو، پـیـراهن زهـرا            حـتی بـدنت گـشـت شـبـیـه تن زهـرا

آغـاز شد از دامن گـودال، خـروجت
تا گوشۀ ویـرانه چهـل بار عـروجت

ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره            اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عـبـاس به تـبخـال لـبت کرده نـظاره            حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره

روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس

هر خانه که دارای رباب است و سکینه            آن خانه بوَد خـانه‌ای از شهـر مدیـنه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه            ای خـون خـدا را به ره شام، رهـینه

وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پیغـمبر و زهـرای مطهـر به تو نازد            هـنگـام سخـنـرانی، حیدر به تو نازد

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس

تو کـیـستی؟ چراغ بـهـشت مدیـنه‌ای            آئـیـنه‌دار حُـسن حـسینی، سکـیـنه‌ای
باید به رتـبه زینب ثـانی بخـوانـمـت            چون عمه‌ات به صبر نداری قرینه‌ای


در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی
بـیـن تـمـامـی اُســرا رکـن زیــنـبـی

دشمن ذلـیل عزّ و وقار سکینه است            فریاد کـربلای حـسینی به سینه است
در مکـتب مجاهـدت و صبر و ابـتلا            ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده‌ای
تو خصم را به بند حقارت کـشیده‌ای

روی تو آفـتـاب تـمـاشـای بـاب بـود            آئــیــنـۀ تــمــام نــمــای ربــاب بــود
در منطـق تو معجـزۀ نطـق مرتضی            پیغـام تو حیا و عـفـاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی

در قـتـلگه به پیکـر بی سر گـریـستی

در مجلس یـزید که قـلـبت کباب بود            دیـدی مـیان طـشت طلا آفـتـاب بـود
نامحرمت به دور و غمت بی‌حساب بود            بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریۀ تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریۀ تو سوخت

گاهی صدای گریه اصغـر شنـیـده‌ای            گه ناله در شـهـادت اکـبر کـشیـده‌ای
گاهی به روی خار مغـیلان دویده‌ای            گه حـنجـر بـریـده به گـودال دیـده‌ای
در هر بلـیّه حمد الهی‌ت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است

ای یادگار فـاطـمه، ای دخـتر حسین            همگام زیـنـبـیـنی و هم سنگـر حسین
در راه شـام راهـنـمـایـت ســر پــدر            منـزل به مـنـزلی تو پیـام ­آور حسین
هر خانه‌ای که هست رباب و سکینه‌اش
باشد صفای روضه شهـر مـدیـنه‌اش

تو مصحف حسین و بهشت است دامنت            بر صفحـه جـمـال فـروزنده احـسنَت
پامـال حـرمتت شده از جور دشمنان            بـا تـازیـانـه آیـه نـوشـتـنـد بـر تـنـت
تـو راز نـاشـنـیـده ز بـابـا شـنـیده‌ای
تـو قـاصـد پـیــام گـلــوی بــریـده‌ای

ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو            دشـمن حـقـیـر مـنـزلت و اقـتـدار تو
پیـوسـته بـاد بـاغ شـهـادت بـهـار تو            تا روز حـشـر گـریه «میثم» نـثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه‌ای
سرتا قـدم جلال و وقـار و سکینه‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در آسـمـان صبـر فـروزنده کـوکـبی            بـیـن تـمـامـی اُسـرار رکـن زیـنـبـی

در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است            الحق تو را مقاومت و صبر زینب است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی            در قـتـلگه ز بـردن چـادر گـریـستی

 

مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل مثنوی

کـنـد تـکـیـه بر اقـتـدارت خـیـام            کـه رکـن خـیـامـی و والا مـقـام

سـکـونی به سکّـانِ فُـلک نجات            از این رو سکینه تو را گشته نام


گواهم همین تلّ در پیش روست            تو را سجده برده‌ست دشت قـیام

به نـفـس نفـیس تو هم باز گشت            ضـمـیرِ “عـلـیکـنَّ مِـنّی السّلام

تو آن کعـبۀ تـیره‌پـوشی که نور            حجاب تو را کرده است استـلام

کـمالی چـنـیـن و جـلالـی چـنان            عـلی‌وار و زهـرا نـشـانی تـمـام

نـرفـتـه نـخ معـجـرت دست بـاد            نـدیـده جـمـال تو را صبـح شـام

تـجـلّـی زهـرا! نـبـود این بـعـیـد            که خـیـر الـنّـسـایت بـنـامـد امـام

بـکـش تـیـغِ آه و دو دم سـر بـده            الا ذوالـفــقــار عــلـی در نــیــام

بخـوان خـطـبه تا یـادمان آوری            « کـلامُ الامـیـرِ امـیـرُ الکـلام»

به تعـظـیم شـأنت جـهـانی اجـیر            امیـری تو و شام و کـوفه اسـیر

عـلی خویی و زین أب مـنصبی            از آن رو کـه آئـیـنــۀ زیــنــبــی

وقـاری که جلـباب پوشیده است            حیایی که در نـور پـیچـیده است

از آن خـانه‌ای که تویی و رباب            نـرفـته حـسـین‌ت به پـای شـتاب

عـفـیـفـه، جـلـیـله، کـریـمه لـقـب            تو نـور خـدایـی نـسب در نـسب

چه نوری که بر عالمی چیره شد            به خورشید کی میتوان خیره شد؟

ندیـدنـد جـز نـور در محـضرت            گره‌های کوری‌ست بر معجـرت

به یک آه تو خـم شود پشتِ دین            بـیا مـثـل زینب به مـنـبر نـشـین

علی گونه با خـطبه کـولاک کن            بخوان مسجد کـوفه را خاک کن

بخـوان تا بـلـرزد زمین و زمان            بـگـو اسـکـتوا لب بـبـنـدد جهان

که کـوفـه عـلـی را تجـسّـم کـنـد            که زنگ شتر دست و پا گم کند

که مسجد بلـرزد ستون تا ستون            بکش کار ما را به مرز جـنـون

بـدا آنکـه شـد گـرمِ تـوهـیـن تـو            کـنـد کـاخ را خـاک، نـفـرین تو

به زیـنـب ولـی اقـتـدا مـی‌کـنـی            تو هـم جای نفـرین دعـا می‌کنی

: امتیاز

ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و شهادت حضرت محسن

شاعر : ابراهیم روزبهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را            ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را

پشت در آن خانه چه گویم که چه‌ها شد            با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را


فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت            جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را

بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم            غمنامۀ پهلوی به خون غـوطه‌ورت را

ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت            بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را

پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی            حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را

مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم            ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست            ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست

اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد            در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست


مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد            هیچ می‌دانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟

خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد            پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست

شعله‌ها از یک طرف سوزانده روی فاطمه            ضربه‌های دیگری آمد که بال و پر شکست

در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی می‌رسید            خادمه یک صحنه‌هایی دید تا محشر شکست

در حیاطِ خانه مـولا گوشه‌ای افتاده بود            فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست

دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او            با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد            ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد

مامور شد به صبر علی، از سکوت او            سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد


با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و            پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد

در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست            طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد

طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد            طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد

با این همه همینکه علی بین کوچه رفت            دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد

دستـش رسید دامن مولا ولی شکست            از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد

زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را            زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد

کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است            وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد

این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم             اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

الـسـلام ای مـادرِ شـاهِ شهـیـدان السلام            الـسـلام ای کـوثرِ جاریِ قـرآن الـسلام
السلام ای اشـرفِ زنهای عـالـم فـاطمه            ای زلالِ قـطره‌های نابِ بـاران السلام


چـشم‌هـایت شـعـرِ آب و آسـمـانت آیـنه            ای شکـوفاتر ز گـلـهای بهـاران السلام
غرق در عشقِ خدایی محو در راز و نیاز            پرتوِ مهرِ تو چون خورشید تابان السلام
مظهرِ عشق و صفا و عزّت هر دو جهان            سل سبیل و کوثر و تسنیم و رضوان السلام
مانده چـشمِ ماه از روزِ ازل در راهِ تو            ای زلالِ معرفت ای جانِ جانان السلام
یازده نجمِ ولایت تـشـنۀ آغـوشِ توست            هر نگاهت آبشارِ لطف و احسان السلام
ای نگـینِ آفرینش کهکشان تا کهکـشان            فاطمه روشن ترین تفـسیرِ ایمان السلام
بی‌گـمان انگـیزۀ خلقـت فقـط تنها تویی            فخر می‌ورزد به تو آن حیِّ سبحان السلام
عشق در روزِ ازل از منّت تو زاده شد            عاجزِ از فهمت تمامِ عقل و برهان السلام
عصمتِ کبری، گلِ طاها نزولِ هل اتی            فاطمه ای گوهرِ دریای عـرفان السلام
تا قیامت دینِ ما مدیون اشکِ چشمِ توست            کوچه و دیوار و در مسمارِ سوزان السلام
السلام ای سیـنه‌ات صد مقـتـلِ کـربـبلا            روضه‌خوانِ غربتِ لب تشنه کامان السلام

: امتیاز